الهی، جذبه ای از نگاهت برای من کافی است تا زیر و رو شود روح سرگردان بی هیجانم. مشتی شور خداییت کافی است تا پر بگیرد بالهای بی رمق زمینیم. بپذیر مرا با بینهایت الطافت، ای خدا.
می دانم که همه اضطرابها و سر در گمی هایم ریشه در بی تو بودن دارد. همیشه این فاصله هاست که از ما میگیرد خودمان را. باید فاصله ام را با تو کم کنم، تا تو چیزی نمانده است.
می دانم آن قدر بزرگی که به کوچکی بالهای شکسته من نگاه نمی کنی. می دانم آن قدر مهربانی که امیدم را ناامید نمیکنی.
|
|
|
رحیما،
آنچه در دست من است از آن توست. مرا آن قدر ببخش که بتوانم بسیار ببخشم و در من از احسان و مهربانی آن قدر فرو ریز که همواره عطا کنم و این باران مدام احسان را چنان از لطافت و رحمت پر کن که هرگز دلی را نیازارد.
خدایا،
توفیق ده که عطای من به کدورت منتی یا آتش آزار و اذیتی از میان نرود؛ زیرا خود امر کرده ای «ای کسانی که ایمان آورده اید، صدقات خود را با منت و اذیت باطل نکنید».
|
|
|
|
گروهی خدا را به خاطر خواسته بندگی میکنند
این عبادت بازرگانان است.
گروهی از روی ترس خدا را بندگی میکنند
این عبادت غلامان است.
گروهی هم از روی شکر و سپاس خدا را بندگی میکنند
این عبادت آزادگان است.
|
یکی از شاهان قدیم، دختری داشت بسیار زیبا. که این دختر خواستگارهای فراوانی داشت که همه گی کشته مرده ی دخترک بود اند. خواستگارهایی که هیچکدام کوتاه نمی آمدند.
دختر پادشاه، یک روز همه ی خواستگارها را جمع کرد تا آنها را مورد آزمایش قرار دهد.
دختر از آنها خواست اگر به دنبال جواب مثبت هستید باید سنگ ریزه درون کفشهای تان بریزید و تا آن درخت که یک فرسنگ فاصله است راه بروید.
همه ی خواستگارها به سرعت اقدام به اجرای خواسته ی دخترک کردند و هرکس سعی می کرد تندتر از دیگری راه برود تا نشان دهد که عشق اش نسبت به دیگران بیشتر است.
ولی در میان این افراد، یکی از خواستگارها، بی اعتنا به خواسته ی دخترک به طرف خانه ی خود حرکت کرد.
دختر پادشاه از او خواست که بایستد و از او پرسید: "مگه تو خواستگار من نبودی؟"
مرد گفت: "چرا بودم!"
دخترک گفت: " پس چرا همانند دیگران دستور مرا اجرا نکردی؟"
مرد گفت: آخه پاهام زخمی می شد و دیگه نمی تونستم باهاشون راه برم." و بعد ادامه داد: "اگر پادشاه دوست داره، دخترشو همین طوری به من بده. من که نمی تونم خودمو بکشم."
دختر شاه گفت: "آفرین! تو همونی هستی که برازنده ی همسرایی من هستی. چرا که تو به سلامتی خودت ضربه نزدی. پس کسی می تواند قدر دختر پادشاه را بداند که اول قدر خودش را بداند. اونی که دلش به حال خودش بسوزه، دلش به حال دختر پادشاه هم می سوزه. اما کسی که به خودش رحم نکنه، به دختر پادشاه هم رحم نخواهد کرد."
حالا ببینید؛ بعضی از ما برای رسیدن به اهدافمان حاضریم خیلی چیزها را فدا کنیم! مثل سلامتی، خانواده، آرامش، دوستانمان و هزاران چیز دیگر.
واقعا برخی اهداف ما چه قدر ارزش هزینه کردن را دارند؟
تا به حال به این چیزها فکر کرده اید؟
|
|