زندگي زيباست چشمي باز كن
گردشي در كوچه باغ راز كن
هر كه عشقش در تماشا نقش بست
عينك بدبيني خود را شكست
من ميان جسمها جان ديده ام
درد را افكنده درمان ديده ام
ديده ام بر شاخه احساسها
مي تپد دل در شميم ياسها
زندگي موسيقي گنجشكهاست
زندگي باغ تماشاي خداست
گر تورا نور يقين پيدا شود
مي تواند زشت هم زيبا شود
حال من ، در شهر احساسم گم است
حال من ، عشق تمام مردم است
زندگي يعني همين پروازها
صبح ها ، لبخند ها ، آوازها