استعفاء (جمعه 86/7/13 ساعت 5:24 عصر)
بدین وسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا میدهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم.
میخواهم به یک ساندویچفروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است.
میخواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون می توانم آن را بخورم!
میخواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم.
میخواهم درون یک چاله آب بازی کنم و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم.
میخواهم به گذشته برگردم، وقتی همه چیز ساده بود، وقتی داشتم رنگها را، جدول ضرب را و شعرهای کودکانه را یاد میگرفتم، وقتی نمیدانستم که چه چیزهایی نمیدانم و هیچ اهمیتی هم نمیدادم.
میخواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست و همه راستگو و خوب هستند.
میخواهم ایمان داشته باشم که هر چیزی ممکن است و میخواهم که از پیچیدگیهای دنیا بیخبر باشم.
میخواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم، نمیخواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری، خبرهای ناراحت کننده، صورتحساب، جریمه و ...
میخواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم، به یک کلمه محبت آمیز، به عدالت، به صلح، به فرشتگان، به باران، و به ...
این دسته چک من، کلید ماشین، کارت اعتباری و بقیه مدارک، مال شما.
من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم.
نویسنده: مصطفی فوائدی