سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

چقدر نامهربانیم - ماوراء

چقدر نامهربانیم (دوشنبه 86/7/16 ساعت 10:14 صبح)


خورشید غروب کرده بود. مرد از فرط خستگی و سرما بی رمق روی زمین افتاد. نیمه شب از شدت تشنگی در خواب نالید ...

گل ساقه اش را خم کرد و قطره های شبنم را در دهان مرد غلتاند. علفهای سبز کنار مرد رشد کردند تا گرمش کنند و خورشید صبحگاهی آنقدر بر بدنش تابید تا گرمش کرد...

مرد غلتید تا بیدار شود. با این کار علفها را زیر بدنش له کرد و با دست ساقه گل را شکست و چشمش که به خورشید افتاد گفت: " ای لعنت به این خورشید، باز هم امروز هوا گرم است."


  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ناهار 1 دلاری
    [عناوین آرشیوشده]
  •   فیلم‌های ماوراء

  •   يك تكه نان
      سوته دلان
      بوي پيراهن يوسف
      شبهاي روشن
       آرامش در ميان مردگان
      از کرخه تا راين
      رنگ خدا
      خدا نزديک است
      آژانس شيشه اي
      گاهي به آسمان نگاه کن
      هم نفس
      بوي کافور،عطر ياس
      يك بوسه كوچولو
      استعاذه
      وقتي همه خواب بودند
      خواب سفيد
      بيد مجنون
      بچه هاي آسمان
  •   فهرست موضوعی یادداشت ها
  • داستانک[325] . سخن بزرگان[22] . کاریکلماتور[9] . نیایش[7] .
  •   مطالب بایگانی شده
  • زمستان 1386
    پاییز 1386

  •  لینک دوستان من

  • سوته دلان
    هیچوقت
    علی‏وارم
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 415 بازدید
    دیروز: 4 بازدید
    کل بازدیدها: 165615 بازدید
  •   درباره من
  • چقدر نامهربانیم - ماوراء
    مصطفی فوائدی
  •   لوگوی وبلاگ من
  •      چقدر نامهربانیم - ماوراء
  •   اشتراک در خبرنامه
  •