کرم و قورباغه (دوشنبه 86/7/16 ساعت 10:15 صبح)
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود هیچکی نبود
آنجا که درخت بید به آب می رسد ، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند
آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند …… و عاشق هم شدند
کرم ، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد ،و بچه قورباغه ، مروارید سیاه درخشان کرم
بچه قورباغه گفت : من عاشق سر تا پای تو هستم.
کرم گفت : من هم عاشق سر تا پای تو هستم . قول بده که هیچ وقت تغییر نمیکنی
بچه قورباغه گفت : قول می دهم
ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند . او تغییر کرد
درست مثل هوا که تغییر می کند
دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند ، بچه قورباغه دو تا پا در آورده بود
کرم گفت : تو زیر قولت زدی
بچه قورباغه التماس کرد : من را ببخش دست خودم نبود
من این پاها را نمی خواهم …من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم
کرم گفت : من هم فقط مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم .قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی
بچه قورباغه گفت : قول می دهم
ولی مثل عوض شدن فصل ها ، دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند ، بچه قورباغه هم تغییر کرده بود
دو تا دست در آورده بود
کرم گریه کرد : این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی
بچه قورباغه التماس کرد : من را ببخش . دست خودم نبود . من این دست ها را نمی خواهم …من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم .
کرم گفت : من هم فقط مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم .این دفعه ی آخر است که می بخشمت
ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند ؛ او تغییر کرد
درست مثل دنیا که تغییر می کند
دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند او دم نداشت
کرم گفت : تو ، سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی
بچه قورباغه گفت : ولی تو ، رنگین کمان زیبای من هستی
آره ، ولی تو دیگر مروارید سیاه و درخشان من نیستی . خداحافظ
کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آن قد به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد
یک شب گرم و مهتابی ، کرم از خواب بیدار شد
آسمان عوض شده بود ،درخت ها عوض شده بودند .همه چیز عوض شده بود …
اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود
با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود ، اما او تصمیم گرفت که ببخشدش
بال هایش را خشک کرد .و بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند
آنجا که درخت بید به آب می رسد ، یک قورباغه ، روی یک برگ گل سوسن ، نشسته بود
…پروانه گفت : ببخشید ، شمامروارید
ولی قبل از این که بتواند بگوید : سیاه و درخشانم را ندیدین؟ قورباغه جهید بالا و او را بلعید
و درسته قورتش داد
با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند……
نمی داند که کجا رفته……
نویسنده: مصطفی فوائدی