اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
زنبورِ عسل وقتی تشنهاش میشود، روی شبنم مینشیند.
برای اینکه کسی در کارم دخالت نکند، مدتی ست که اصولاٌ کاری انجام نمیدهم.
رودخانه به اندازهای در بستر خود فرو رفت که کرهی زمین را به دو نیمه کرد.
شیشهی عمرِ ماهی همان تنگِ آباش است.
برای بادکنک میسر نیست که یک سوزن به خودش بزند و یک جوالدوز به دیگری.
درِ قفس، پرندهی محبوس را هوایی میکند.
وقتی پرنده را از قفس منها میکنم، اشکِ شادی در چشمهایم جمع میشود.
برای گربه تحقیرآمیز است که با مرگِموش خودکشی کند.
برای اینکه آینه را از تنهایی نجات بدهم، جلوی آن ایستادم.
پرنده سعی میکرد طوری بایستد که لااقل سایهاش خارج از قفس بیافتد.
اگر کرهی زمین بالانس بزند، آبشارِ نیاگارا صعود میکند.
شب را در داروخانه دیدم که داشت قرصِ خوابآور میخرید.
اگر میلهی قفس بودم، روز به روز لاغرتر میشدم تا پرنده بتواند به افقِ دور پرواز کند.
رنگینکمان پس از وضعِحمل، بصورتِ خطِ مستقیم در آمد.
اعداد هر وقت بخواهند برای همدیگر قسم یاد کنند، به کلهی رادیکال قسم میخورند.
درخت، سیگارِ برگ میکشد.
ماهیها تصور میکنند چهارچهارمِ کرهی زمین را آب گرفته است.
آسانسورِ مغرور، به هیچ وجه حاضر نشد از بالا به پایین بیاید.
وقتی چشمِ پرنده به گربه افتاد، از میلههای قفس تشکر کرد.
برخی از محصلین با آسانسور به کلاسِ بالاتر میروند.
پرنده برای آزادیاش به میلههای قفس دخیل بست.
|