سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

امید - ماوراء

امید (سه شنبه 86/7/17 ساعت 5:29 عصر)


شمع ها به آرامی می سوختند. فضا به قدری آرام بود که می توانستی صحبت های آنها را بشنوی.
اولی گفت: من صلح هستم! با این وجود هیچ کس نمی تواند مرا برای همیشه روشن نگه دارد، من معتقدم که از بین می روم . سپس شعله اش به سرعت کم شد و از بین رفت.
دومی گفت: من ایمان هستم! با این وجود، من هم ناچارا مدت زیادی روشن نمی مانم، بنابراین معلوم نیست که چه مدت روشن باشم. وقتی صحبتش تمام شد، نسیمی ملایم بر آن وزید و شعله اش را خاموش کرد.

سومی گفت: من عشق هستم! و آن قدر قدرت ندارم که روشن بمانم. مردم مرا کنار می گذارند و اهمیت مرا درک نمی کنند. آنها حتی عشق ورزیدن به نزدیک ترین کسانشان را هم فراموش می کنند و کمی بعد او هم خاموش شد.
شمع چهارم گفت: نترس. تا زمانی که من روشن هستم، می توانیم شمع های دیگر را دوباره روشن کنیم.
من امید هستم. کودک با چشمهای درخشان، شمع امید را برداشت و شمع های دیگر را روشن کرد.
چه خوب است که شعله امید هرگز در زندگی تان خاموش نشود.

 


  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ناهار 1 دلاری
    [عناوین آرشیوشده]
  •   فیلم‌های ماوراء

  •   يك تكه نان
      سوته دلان
      بوي پيراهن يوسف
      شبهاي روشن
       آرامش در ميان مردگان
      از کرخه تا راين
      رنگ خدا
      خدا نزديک است
      آژانس شيشه اي
      گاهي به آسمان نگاه کن
      هم نفس
      بوي کافور،عطر ياس
      يك بوسه كوچولو
      استعاذه
      وقتي همه خواب بودند
      خواب سفيد
      بيد مجنون
      بچه هاي آسمان
  •   فهرست موضوعی یادداشت ها
  • داستانک[325] . سخن بزرگان[22] . کاریکلماتور[9] . نیایش[7] .
  •   مطالب بایگانی شده
  • زمستان 1386
    پاییز 1386

  •  لینک دوستان من

  • سوته دلان
    هیچوقت
    علی‏وارم
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 450 بازدید
    دیروز: 4 بازدید
    کل بازدیدها: 165650 بازدید
  •   درباره من
  • امید - ماوراء
    مصطفی فوائدی
  •   لوگوی وبلاگ من
  •      امید - ماوراء
  •   اشتراک در خبرنامه
  •