اما دریغ از یک لحظه صداقت که ارزانی بی وفایانت باد
من برای تو می نمایم و آنها برای یکدیگر
خداوندا از که بنالم که رضایت از خلق مرده
از چه لحظه ای بگویم که صداقت را کینه پاسخ میدهند و شکر را کفران
از کدامین زمان بگویم که نیکی کنی و ذلت ببینی
از چه شکایت کنم که با تو بودم ولی تو بی ما
از خداوندیت گفتم شیطان را نویدم دادند، از الهه ناز گفتم از مال و ملالم گفتند.
خدایا برای بندگانت بودم به من عناد و دشمنی دادند، به دشمنان لبخند زدم از دوستان دوری دیدم.
خدایا در چه جماعت ناشکری مرا خواندی تا کنم آنچه را می خواستی و گفته بودی
در چه بیقوله راهی مرا اطاعت امر خواستی
چه رسالت سنگینی بر من نهادی در زمانی که کسی را یارای مدد رساندن نیست
مرا لحظه ای از زمامداریت صدا کردی که خوبی را وظیفه میداندد و بدی را خواستار کیفر نه بخشش
مرا در مکانی خواندی که هر چه خوبی کنی به چشم ریا میبینند و هیچ
خداوندا! زمان ، زمان معجزه نیست و همه کس خود را برترین میداند
بارلها من ازکرده هایم چه گویم که هیچ کس را یاری یاریم نیست
هر چه میکنم می گویند سوء استفاده از حق می کنی و اگر سکوت کنم همه چیز را صحیح میدانند
خدایا اگر قدمی را بر می دارم مرا نه جادوگر بلکه بازیگر میداند
خدوندا ! انسانها رو به سوئی آورده اند که آزادی را حسرت میدانند و سخنان مرا خوابی زود گذر
خداوندا! چنان فرسوده دل شده اند این انسانهای روزگار که دل در سینه های آنان از سنگ صفت تر و استقامت نفسشان از پنبه لطیف تر است
چه قدمی بردارم که سخنانم را می شنوند، می خوانند، به یکدیگر نشان میدهند، به دیوارهای اتاقشان آویزان می کنند ، اما در زمان عمل تنها به عمل می اندیشند و به اندیشه آن نمی اندیشند
خداوندا در زمانی مراخوانده ای که مردم را فقط خرافات مکتب تعیین می کند
پروردگارا مردمان امروزی خود را کامل و دیگران را ناقص میدانند و تو مرا زمانی تکلیف داده ای که همگی خود را همه چیز میدانند.
اما نا امیدم نکن در این راه دشمنانی خواهم داشت که یک دوست را به هیچ چیز ندهم .
|