در آغاز حتی نیستی هم وجود نداشت
زیرا باید هستی وجود می داشت که نیستی در مقابل آن معنا می یافت و تعریف می شد
و تنها خود خداوند بود جدای از همه هست و نیستها
و روزی خداوند اراده کرد تا روحش را در عالم وجود نمایان سازد و اینطور بود که هستی با همه زیبائیهایش شکل گرفت
و طبیعت و هستی از وجود او سرچشمه گرفت و خداوند عکس خود را برای اندیشه و توجه در زمین به یادگار گذاشت
برای دیدن عکسهای بزرگتر لطفا به کهکشانها نگاه کنید .کهکشانهائی که در آنها سایر آفریده های او در آنها ادامه زندگی می دهند
و به این اندیشه کنیدکه هستی تا کجا امتداد دارد و یقینا در نقطه ای هستی به پایان می رسد و پس از آن مرز که هستی به پایان می رسد نیستی آغاز می شود
نیستی که نیست ، اما آغاز می شود
زیرا هستی انتهائی دارد
و شک نداشته باشید که اگر تعریف ما از خداوند تنها خلاصه به بهشت و جهنمش نمیشد دیگر برای همه ما آزار رساندن به دیگران برای کسب امتیازات مادی هیچ مفهومی نداشت
|