سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

زیارت - ماوراء

زیارت (یکشنبه 86/8/27 ساعت 7:20 صبح)

وسائل مختصرش را داخل ساک گذاشتم، عصایش را دادم و گفتم برویم.
گفت: کجا برویم؟
برای اولین بار بهش دروغ گفتم: «زیارت». خوشحال شد.
وقتی به خانه سالمندان رسیدیم با شرم نگاهش کردم، چشم های مهربانش خیس شده بود و
دستم را گرفت و گفت: مواظب خودت باش مادر.

  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ناهار 1 دلاری
    [عناوین آرشیوشده]
  •   فیلم‌های ماوراء

  •   يك تكه نان
      سوته دلان
      بوي پيراهن يوسف
      شبهاي روشن
       آرامش در ميان مردگان
      از کرخه تا راين
      رنگ خدا
      خدا نزديک است
      آژانس شيشه اي
      گاهي به آسمان نگاه کن
      هم نفس
      بوي کافور،عطر ياس
      يك بوسه كوچولو
      استعاذه
      وقتي همه خواب بودند
      خواب سفيد
      بيد مجنون
      بچه هاي آسمان
  •   فهرست موضوعی یادداشت ها
  • داستانک[325] . سخن بزرگان[22] . کاریکلماتور[9] . نیایش[7] .
  •   مطالب بایگانی شده
  • زمستان 1386
    پاییز 1386

  •  لینک دوستان من

  • سوته دلان
    هیچوقت
    علی‏وارم
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 15 بازدید
    دیروز: 1 بازدید
    کل بازدیدها: 165000 بازدید
  •   درباره من
  • زیارت - ماوراء
    مصطفی فوائدی
  •   لوگوی وبلاگ من
  •      زیارت - ماوراء
  •   اشتراک در خبرنامه
  •