سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

دست تقدیر - ماوراء

دست تقدیر (چهارشنبه 86/9/21 ساعت 5:36 عصر)

پیرمردی عصا زنان وارد نانوایی شد ، پولی را که در دست داشت به پسر جوانی که پولها را تحویل میگرفت داد و دو قرص نان برداشت.
پسر وقتی به پولها نگاه کرد یکی از نانها را از دست پیرمرد گرفت وگفت :عمو وقتی پولت کم است چرا نان اضافه بر می داری؟
پیرمرد خجالت کشید،کسی از توی صف گفت:نانش را بده من حساب می کنم.
پیرمرد نانها را گرفت ودر حالی که چشمانش پر از اشک شده بود رو به پسر جوان کرد و گفت:
ای کاش شصت سال پیش که من جای تو بودم همین حرف را به پیرمردی نمی زدم و رفت.

  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ناهار 1 دلاری
    [عناوین آرشیوشده]
  •   فیلم‌های ماوراء

  •   يك تكه نان
      سوته دلان
      بوي پيراهن يوسف
      شبهاي روشن
       آرامش در ميان مردگان
      از کرخه تا راين
      رنگ خدا
      خدا نزديک است
      آژانس شيشه اي
      گاهي به آسمان نگاه کن
      هم نفس
      بوي کافور،عطر ياس
      يك بوسه كوچولو
      استعاذه
      وقتي همه خواب بودند
      خواب سفيد
      بيد مجنون
      بچه هاي آسمان
  •   فهرست موضوعی یادداشت ها
  • داستانک[325] . سخن بزرگان[22] . کاریکلماتور[9] . نیایش[7] .
  •   مطالب بایگانی شده
  • زمستان 1386
    پاییز 1386

  •  لینک دوستان من

  • سوته دلان
    هیچوقت
    علی‏وارم
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 21 بازدید
    دیروز: 15 بازدید
    کل بازدیدها: 165885 بازدید
  •   درباره من
  • دست تقدیر - ماوراء
    مصطفی فوائدی
  •   لوگوی وبلاگ من
  •      دست تقدیر - ماوراء
  •   اشتراک در خبرنامه
  •