RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

غم نان - ماوراء

غم نان (چهارشنبه 86/9/21 ساعت 5:49 عصر)

حالا دیگه خیالش راحت شده بود.برای همه شناخته شده بود و روزنامه ای روی دستش نمیموند.
البته از حس ترحم کاسبهای خیابون خوشش نمی‌اومد،ولی از اینکه باهاش همدردی می‌کردند
و حال مادرش که سرطان داشت را می پرسیدند دلگرم می شد و هر روز با روحیه خوبی تو اون خیابون پیداش می شد.
اکبر آقای  سوپری که مشتری هرروزش بود وقتی صفحه اول روزنامه رو دید کمی مکث کرد و  گفت:
سعید خان صفحه اولشو خوندی؟
نه اکبرآقا. نه صفحه اول نه صفحه آخر... من با پولش کار دارم نه با نوشته هاش.
اکبر آقا لبخند تلخی به او زد و گفت :
از فردا همشون را بیار خودم دم مغازه  برات می فروشم.
پسرک خوشحال شد، یه روزنامه داد و رفت.
تیتر اول روزنامه این بود.
"به زودی کودکان خیابانی توسط شهرداری جمع آوری می گردند"

  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ناهار 1 دلاری
    [عناوین آرشیوشده]
  •   فیلم‌های ماوراء

  •   يك تكه نان
      سوته دلان
      بوي پيراهن يوسف
      شبهاي روشن
       آرامش در ميان مردگان
      از کرخه تا راين
      رنگ خدا
      خدا نزديک است
      آژانس شيشه اي
      گاهي به آسمان نگاه کن
      هم نفس
      بوي کافور،عطر ياس
      يك بوسه كوچولو
      استعاذه
      وقتي همه خواب بودند
      خواب سفيد
      بيد مجنون
      بچه هاي آسمان
  •   فهرست موضوعی یادداشت ها
  • داستانک[325] . سخن بزرگان[22] . کاریکلماتور[9] . نیایش[7] .
  •   مطالب بایگانی شده
  • زمستان 1386
    پاییز 1386

  •  لینک دوستان من

  • سوته دلان
    هیچوقت
    علی‏وارم
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 17 بازدید
    دیروز: 15 بازدید
    کل بازدیدها: 165881 بازدید
  •   درباره من
  • غم نان - ماوراء
    مصطفی فوائدی
  •   لوگوی وبلاگ من
  •      غم نان - ماوراء
  •   اشتراک در خبرنامه
  •