امشب دوباره کوله بار بیکسی هایم را نزد تو آورده ام؛ نزد تو که سالهاست تنهاییهای مرا با یاد سبز مهربانت سرشار می کنی. بارها شکستن بغضهایم را دیده ای، وقتی که پشت پرچین غصه هایم زانو می زنم؛ آهنگ ضعیف صدایم را شنیده ای، وقتی تمام حجم کلماتم را آهنگ سکوت پر می کند؛ کنار سجاده سبز نیازم نشسته ام، وقتی آن را به پهنای اشک و استغاثه می گشایم.
امشب دوباره نزد تو آمده ام؛ آهنگ محزون «انا عبدک الضعیف» از تک تک واژه هایم می تراود. تو را می خوانم، تو را می خوانم، به رنگ دعا، به رنگ نماز، به رنگ هرچه پاکی است.
خدایا، به تو پناه می برم، به تو با تمام رحمتی که به آن بسته ام و به تمام رأفتی که سالهاست طعم شیرین و دلپذیرش را چشیده ام.
|