شکر نعمت (دوشنبه 86/10/3 ساعت 7:56 صبح)
شاپرک خانوم چند دقیقه بیشتر نبود که از پیله کرمی خود بیرون اومده بود.
به بالهاش که از زیبایی تک بودن، تحسین برانگیز نگاه میکرد و به خودش میبالید. و به حال دوستاش با اون هیبت کرمی زشتشون افسوس می خورد.
حالا میتونست بعنوان گل سر سبد زیباییهای خلقت، با عشوه ای دو چندان به پرواز در بیاد.
چند دقیقه ای بعد.
شاپرک خانوم داشت توسط یک آفتاب پرست بلعیده میشد . وقتی آخرین قسمتهای سرش در حال رفتن به داخل دهان آفتاب پرست بود نگاهی از روی حسرت به دوستهای کرمیش انداخت و ...
حالا دیگه تنها چیزی که حس میکرد تاریکی بود و درد.
نویسنده: مصطفی فوائدی