زمین لرزه (چهارشنبه 86/12/1 ساعت 6:30 عصر)
سالها پیش زمین لرزه ای در شهر ما به وقوع پیوست همه ترسیده بودند همه چیز در هم ریخت. برخی از مردم از خانه هایشان بیرون دویدند . عده ای از ترس می لرزیدند. برخی از مردم ازخانه هایشان بیرون دویدند. عده ای از ترس لرزیدند برخی دیگر از هوش رفتند . عده ای جعبه جواهراتشان را چسبیده بودند . اما در این میان یک نفر آسوده خاطر و آرام بود. خواهر شانتی از او پرسیدند: شما نمی ترسید؟
او جواب داد: نه، خوشحالم از اینکه می بینم خدایی داریم که می تواند دنیا را بلرزاند.
نویسنده: مصطفی فوائدی