تساوی (چهارشنبه 86/7/11 ساعت 9:47 صبح)
معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسیها ،
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر ((جوانان)) را ورق میزد
برای اینکه بیخود های و هوی میکرد و با آن شور بی پایان ،
تساوی های جبری را نشان میداد
با خطی خوانا بروی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین نوشت : یک با یک برابر است .
از میان جمع شاگردان یکی برخاست ،
همیشه یک نفر باید بپا خیزد...
به آرامی سخن سر داد :
تساوی اشتباهی فاحش و محض است .
نگاه بچه ها نا گه به یک سو خیره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسید : اگر یک فرد انسان ، واحد یک بود
آیا باز یک با یک برابر بود؟
سکوت مدهشی بود و سؤالی سخت .
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود
و او با پوز خندی گفت :
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه زور و زر بدامن داشت بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه صورت نقره گون ، چون قرص مه می داشت بالا بود
وان سیه چرده که مینالید پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود ،
این تساوی زیر و رو میشد
حال میپرسم اگر یک با یک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده میگردید؟
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس پشتش به زیر بار فقر خم می شد؟
یا که زیر ضربت شلاق له می گشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟
معلم ناله آسا گفت:
بچه ها در جزوه های خود بنویسید:
یک با یک برابر نیست.......
نویسنده: مصطفی فوائدی