سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

درویش - ماوراء

درویش (چهارشنبه 86/12/1 ساعت 6:24 عصر)

روزی در یک روستا، درویشی در حال گذر بود. در همان حال کودکی بر پشت بام یکی از خانه ها بازی می‌کرد. به ناگه کودک، بر لب بام آمد و در مقابل چشمان وحشت زده‌ی اهالی به پایین پرتاب شد.
درویش به محض مشاهده ی صحنه فریاد زد: "نگه اش دار"
سقوط شتابناک کودک آرام شد. درویش دوید و کودک را سالم به مادرش برگرداند!
مردم به دور درویش حلقه زدند و او را از اولیاءالله دانستند و هر یک به تعارف صفتی را به درویش نسبت دادند.
درویش اهالی را ساکت کرد و گفت: "اینان که می گویید، من نیست ام! من فقط بنده ی معمولی خداوند هستم که به فرامین او، گوش جان سپرده و عمل کرده ام و لحظه ای که این صحنه را دیدم، گفتم خدایا! او را نگه دار!"
"زیرا من با خداوند دوست هستم و عمری به دستورات اش گوش کرده ام و عمل نموده ام، و اینک از او یک درخواست کردم و او اجابت کرد. پس می بینید که اتفاق مهمی نبود.

  • نویسنده: مصطفی فوائدی

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ناهار 1 دلاری
    [عناوین آرشیوشده]
  •   فیلم‌های ماوراء

  •   يك تكه نان
      سوته دلان
      بوي پيراهن يوسف
      شبهاي روشن
       آرامش در ميان مردگان
      از کرخه تا راين
      رنگ خدا
      خدا نزديک است
      آژانس شيشه اي
      گاهي به آسمان نگاه کن
      هم نفس
      بوي کافور،عطر ياس
      يك بوسه كوچولو
      استعاذه
      وقتي همه خواب بودند
      خواب سفيد
      بيد مجنون
      بچه هاي آسمان
  •   فهرست موضوعی یادداشت ها
  • داستانک[325] . سخن بزرگان[22] . کاریکلماتور[9] . نیایش[7] .
  •   مطالب بایگانی شده
  • زمستان 1386
    پاییز 1386

  •  لینک دوستان من

  • سوته دلان
    هیچوقت
    علی‏وارم
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 47 بازدید
    دیروز: 22 بازدید
    کل بازدیدها: 162778 بازدید
  •   درباره من
  • درویش - ماوراء
    مصطفی فوائدی
  •   لوگوی وبلاگ من
  •      درویش - ماوراء
  •   اشتراک در خبرنامه
  •