|
|
|
در دستانم دو جعبه دارم که خدا به من داده است. او گفت:غصه هایت را درون جعبه سیاه بگذار و شادی هایت را درون جعبه طلایی.به حرف خدا گوش کردم.شادی ها و غصه هایم را درون جعبه ها گذاشتم. جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد و جعبه سیاه روز به روز سبک تر.
از روی کنجکاوی جعبه سیاه را باز کردم تا علت را دریابم.دیدم که ته جعبه سوراخ است و غصه هایم از آن بیرون می ریزد.سوراخ جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم:در شگفتم که غصه های من کجا هستند؟خدا با لبخندی دلنشین گفت:ای بنده من!همه آنها نزد من? اینجا هستند.
پرسیدم پروردگارا!چرا این جعبه ها را به من دادی؟چرا ته جعبه سیاه سوراخ بود ؟گفت:ای بنده من!جعبه طلایی را به تو دادم تا نعمت های خود را بشماری و جعبه سیاه را برای اینکه غم هایت را دور بریزی.
|
|
روزی دانشمندی یه آزمایش جالب انجام داد... اون یه اکواریم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای دو قسمت کرد .
تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگه بود .
ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد... او برای خوردن ماهی کوچیکه بارها و بارها به طرفش حمله می کرد، اما هر بار به یه دیوار نامرئی می خورد. همون دیوار شیشه ای که اونو از غذای مورد علاقش جدا می کرد .
بالا خره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچیک منصرف شد. او باور کرده بود که رفتن به اون طرف اکواریوم و خوردن ماهی کوچیکه کار غیر ممکنیه .
دانشمند شیشه ی وسط رو برداشت و راه ماهی بزرگه رو باز کرد اما ماهی بزرگه هرگز به سمت ماهی کوچیکه حمله نکرد. اون هرگز قدم به سمت دیگر اکواریوم نگذاشت .
میدانید چرا؟
اون دیوار شیشه ای دیگه وجود نداشت، اما ماهی بزرگه تو ذهنش یه دیوار شیشه ای ساخته بود. یه دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود اون دیوار باور خودش بود. باورش به محدودیت. باورش به وجود دیوار. باورش به ناتوانی .
ما هم اگه خوب تو اعتقادات خودمون جستجو کنیم، کلی دیوار شیشه ای پیدا می کنیم که نتیجه ی مشاهدات و تجربیاتمونه و خیلی هاشون هم اون بیرون نیستن و فقط تو ذهن خود ما وجود دارند
|
|
با شجاعان عالم و درندگان بیابان روبرو شدم ولی هیچکس مانند همنشین بد بر من غالب نشد.
ادب و احترام واقعی مانند آب صاف بیرنگ و بو و گوارا است.
تصفیه و تهذیب اخلاق یک ملت کهنسال بهمان اندازه دشوار است که سفید کردن چوب آبنوس.
ملامت های مکرر، اخلاق را تلخ میکند و آن را از سنگینی و خشونت خود در هم می شکند.
انسان هیچوقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمی زند که خیال می کند دیگران را فریب داده است.
بدانگونه که آئینه روشنتر از نگرنده است امام و ادب کننده نیز باید داناتر از ماموم و ادب پذیرنده باشد.
هر که مراعات ادب نماید، و نفس را از آزار مردم نگاهدارد، در غربت نیز غریب نیست.
پرورش نیک، طبیعت را از نقص به کمال و از خست بشرف می رساند و تربیت بد، حالت اصلی و غریزی کودک را ، دگرگون ساخته موجب انحطاط او می گردد.
جاهلان حکمت و ادب را خوار می شمارند.
ادب و حکمت را شعار خود ساز تا بهترین اهل زمان شوی و به نیکان ملحق گردی.
به عیسی ع گفتند تو از که ادب آموختی که این چنین با فضیلت و خوش اخلاق شدی،
فرمود: کسی به من ادب نیاموخته بلکه جهل جاهل را دیدم و از آن کناره جویی کردم.
ادب کردن احمق را چون آب است در بیخ حنظل، هر چند آب بیشتر خورد تلختر گردد.
نیکوترین ادبهای مردم، بدانایی و ادب خود فخر نکردن است.
هر که با داناتر از خود صحبت کند، تا بدانند که داناست ، یا بدانند که نادان است.
بهترین آداب در محافل این است که اگر عالم باشد دهان گشاید. تا مایه علمش مجهول نماند و اگر جاهل باشد زبان ببندد تا پایه جهلش معلوم نگردد.
ادب سودمند این است که پند گیری از دیگری نه آنکه دیگری از تو پند گیرد.
ادب سرمایه ایست که هر گز ضرر نمی کند، اما بدست آوردن آن آسان نیست.
با تکاء صفات خوب نمی توان خو را از ادب بی نیاز دانست ، زیرا ادب و بی ادبی دو دری هستند که درون خاطر ما را نشان میدهند: یکی بباغی خرم باز می شود، دیگری به جهنی سوزان.
ادب چیزی غیر از گفتار و رفتار توام با مهربانی نیست.
بهترین افراد کسانی هستند که به همه خوبی می کنند بدون اینکه نظر داشته باشند آنها خوبند یا بد.
هر گاه کسی که نیکی میکند با نتیجه آن خود را مشغول نسازد آنوقت حس غضب و خودخواهی در قلب او خاموش می شود.
کرم حقیقی چیست؟ آن است که در مقابل آن منتظر هیچ مکافاتی نشویم.
نیکی همه چیز را مغلوب می کند و خودش هرگز مغلوب نمی شود.
در مقابل همه چیز میتوان مقاومت کرد جز نیکی و خوبی.
اجر نیکی شما در عمل نیک شما مستور است.
چون کامیابی رو کند همه خوبند و چون ناکامی رسد همه بد.
|
|
|